جدول جو
جدول جو

معنی شهر چو - جستجوی لغت در جدول جو

شهر چو
چوب درخت شمشاد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هر چه
تصویر هر چه
هر چیز، هراندازه، هرقدر
هرچه باداباد: در مقام اهمال، بی علاقگی و سهل انگاری نسبت به چیزی یا امری گفته می شود، هرچه می شود بشود، برای مثال شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد / زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد (حافظ - ۲۱۰)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رِ رو)
خوشگلی. جمال. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ کِ نَ / نُو)
نام دره ای است که آب جرجان از جبال اسند مازندران برخاسته و از راه این دره به جرجان رسیده و ببحر خزر میریزد. (از نزهه القلوب ص 214)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ کِ نَ / نُو)
عوفی نویسد کبودجامه قبیله ای بودند ساکن بین استرآباد و خوارزم و شهری داشتند بنام ’شهر نو’ یا ’شهرک نو’ که خرابه های آن هنوز در سرزمین گوکلان دیده میشود. امیر تیمور در سال 793 هجری قمری از گرگان به سملقان از راه شهر نو و حور حاباد تاخت. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران رابینو ص 217، 218)
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ زَ)
این کلمه در این بیت خاقانی آمده است:
شهر زر و تخت طاقدیس خسان را
باز مرا جفت کین نوای صفاهان.
و بقرینۀ تخت طاقدیس و کین نوای صفاهان که همه اسامی الحان مختلفۀ موسیقی است باید آن نیز نام لحنی از موسیقی باشد ولی در فرهنگهای معموله عجالتاًنیافتم. (یادداشتهای قزوینی ج 5 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ نَ)
یکی از دهستانهای تابع طیبات مشهد است و نفوس آن در حدود 23046 تن است. قرای عمده دهستان عبارتند از گندم شاد با 822 تن سکنه و کردیان با 1021 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
قصبۀ مرکز بلوک بالاولایت باخرز از ولایت باخرز و خواف خراسان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
زر و سیم رایج و سره: نقره ما اگر چه شهر رواست پیش نقاد رای او شد رد 0 (شرف شفروه رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
هم چون: اگر برنگ عقیقی شد اشک من چه عجب که مهر خاتم لعل توهست همچون عقیق. (حافظ) توضیح همچه نوشتن غلط است و صواب همچو است زیرا اصل همچون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
Both
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
les deux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چوب سخت و سفت
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب گهواره
فرهنگ گویش مازندرانی
پایه ی چوبی شانه دار که برای افشاندن پشم و پنبه به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی
شمشادزار محل رویش یکدست درختان شمشاد
فرهنگ گویش مازندرانی
پسر هزار اسپ از شاهان پادوسبانی رستمدار تبرستان که مدت بیست
فرهنگ گویش مازندرانی
آب شور، روستایی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نهری که از رودخانه ی هراز آمل منشعب شود
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه ی جنوبی اسبوکلای لفور واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
दोनों
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
両方
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
两个
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
wote
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
둘 다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
her ikisi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
উভয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
beide
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
entrambi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
beide
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
обидва
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
оба
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
obajętny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
ambos
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
ambos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هر دو
تصویر هر دو
שניהם
دیکشنری فارسی به عبری